کسرا

وبلاگنویس ساده

کسرا

وبلاگنویس ساده

سلام خوش آمدید

۲۷ مطلب با موضوع «وبلاگ» ثبت شده است

دو ماه پیش رفتم یه کاپشن خریدم...از اون روز به بعد همه همونو خریدن پوشیدن :|

هر هفته حداقل ۵ نفر رو با اون کاپشن میبینم

هفته پیش رفتم تو یه بقالی,طرف تا منو دید گفت: تو همون دزد دیروزی نیستی اومدی کیک دزدیدی؟

گفتم: آقا دزد کدومه؟ من اولین بارمه میام اینجا

گفت: آها.باشه

دیگه به خودم قول دادم از اون مسیر نرم خونه🙄😆

دیروزم یکی محکم پرید یه پس گردنی زد بعدشم گفت:سلام داش ممد😐😅

یهو دید من ممد نیستم شوکه شد بعدشم معذرت خواست در رفت

خدا سومیشو بخیر کنه😂

  • .ک.

بعضی وقت ها واقعا نمیدونم باید برای یک پست چی بنویسم

یعنی شده که حتی نیم ساعت دارم فکر میکنم ببینم تو نظرات چی بگم😐 بیشتر مواقع میگم که بیخیال و اینبار نظر ندم ولی بعد دچار عذاب وجدان میشم که شاید طرف فکر کنه خیلی مطلب چرتی نوشته و دلسرد بشه.

هرازگاهی پست ها رو نگه میدارم که بعدا برم نظر بدم (احتمالش خیلی کمه ولی هست)

  • .ک.

کلاس های مدرسمون که دو گروه شده بود تا میزان ابتلا به کرونا رو کاهش بدن یادتونه؟

الان کلا باعث شده مدرسه همه چیش عوض بشه...

  • .ک.

بنظرم اتحاد داشتن خیلی چیز خوبیه...اینکه چندتا رفیق پشت هم باشن و به همدیگه کمک کنن و فقط موقعی که نیازشون داشتن یادشون نیفتن...اینکه همیشه به یاد هم باشن.

قبلا این موارد خیلی زیاد بوده اما الان به ندرت میشه همچین چیزی رو دید...مثلا دایی من میگفت معلمشون یکبار سر یه موضوعی به همه صفر داده بود بعد ۳۰ نفر دانش آموز رفته بودن ماشینشو با هم بلند کرده بودن گذاشته بودن وسط جوی.خلاصه که معلم ۳ روز ماشینش اونجا موند و آخر سر با جرثقیل بلندش کردن...یه نفر هم بود میگفت دوران سربازی با همه قرار گذاشته بود که موقع تیراندازی بگیرن روی گروهبان :| (البته کار ایشون افتخار نداره,فقط برای اینکه اتحاد واقعی رو نشون بدم گذاشتم)...حالا من یه بار گفتم بچه ها بیاید هماهنگ کنیم از ۲۸ شهریور نریم مدرسه...رفتن به معلم گفتن یه کتکی از اونا خوردم و بعد هم تو پرونده ثبت شد :|

خلاصه که همیاری فراموش نشه :)

  • .ک.

دیشم با خانواده نشستیم فیلم "مغز های کوچک زنگ زده" رو ببینیم. همه هم به من گیر دادن این چه فیلمی بود؟ هممون اعصابمون خورد شده بود آخه این چه فیلمیه لعنتی؟ همش فقر,بدبختی,مواد مخدر...یعنی چی آخه؟ قبل اونم "شبی که ماه کامل شد" رو دیدیم. من نمیفهمم چرا انقد باید ناراحت کننده باشه؟ خودشونم 10 تا 10 تا جایزه میگیرن :/  البته شاید من الان اعصابم خورده دارم اینا رو مینویسم بعدا ازم پرسیدین نظرم یه چیز دیگه بود.

  • .ک.

این چالش از اینجا شروع شده و ممنون از آب هویج بابت دعوتش :)

بقیه مالک دارن ما هم مالک داریم...سالانه شاید بزور آن هم اگر مجبور باشد می آید یک پست میگذارد...نامرد ما هم دل داریم...مگر چه میشود دو سه کلمه بعنوان پست بگذارد تا ما هم شاد شویم...از نویسنده مردم یاد بگیر,روزانه ده پست میگذارد آن هم چه پست هایی...حالا جنابعالی بعد از یک ماه درباره دوغ آبعلی پست میگذاری...خجالت بکش.

این نابلاگیست که وبلاگ را میسازی و پستی در آن قرار نمیدهی...پس کسانی که وبلاگت را دنبال میکنند چه کنند؟...از همه مهمتر,من چه کنم؟ جرا من نباید پست درست و حسابی داشته باشم؟ مگر چه چیزی از بقیه کمتر دارم؟من یک پست خوب میخواهم. یک پست که هرکس بخواند از آن خوشش بیاید.یک پست که لازم نباشد هرروز از جنابعالی منت بکشم.راستی چرا قالب خوب برایم انتخاب نمیکنی؟ یک قالب خوشگل...زیبا...تمیز... بعد از سالها همین قالب را انتخاب کردی و من را از شر قالب های خیلی ساده جدا کردی؟ جدا انتظارات زیادیست؟ این تمام چیزی است که ما وبلاگها میخواهیم...اصلا سهممان است,حقمان است :|

راستی تا یادم نرفته بگم که آدرس درست حسابی انتخاب کن.آبرویم را بردی :|

 

  • ۴ نظر
  • ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۰۴
  • .ک.

تو هر بحثی اگه خواستین همه موافق نظرتون باشن بگید "تو خارج این کار ها عادیه"

حتی اگه بی منطق ترین نظریه باشه

  • ۰ نظر
  • ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۲۸
  • .ک.

بی شوخی تو شرکت بیان چیکار میکنن؟

نه قالب ریسپانسیو...نه بروزرسانی...نه پست...هیچی...واقعا هیچی!!!

دو سه تا پیشنهاد هم دادیم براشون اصلا حتی نگاه هم نکردن

اگه چیزی شده به ما بگید بی خبر نمونیم

  • ۲ نظر
  • ۱۷ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۱۴
  • .ک.

امروز رفیق قدیمیم رو دیدم. با هم رفتیم ناهار خوردیم و کیف کردیم.

یاد ۴ سال پیش افتادم که همه دور هم جمع میشدیم کلی بازی میکردیم و کلی میخندیدیم. همه با هم صمیمی بودیم و دعوایی نداشتیم

همشون رو بخاطر کرونا از دست دادم...هر جمعی که با هم همه جا میرفتیم از بین رفت.

ولی منتظرم کرونا تموم بشه برگردم به دوران قبلش

  • .ک.

دیروز یه کتاب قدیمی خوندم درباره اینکه قراره سال 2021 تعداد جمعیت کره زمین 7/5 میلیارد بشه و پیدا کردن غذا خیلی سخت تر بشه (کتابه 16 سال پیش چاپ شده بود)

اکثر مردم میگفتن که در آینده قراره با تکنولوژی عمر جاودانه بگیریم و الان بیشتر از قبل حس میکنم کرونا ساخته دست بشر باشه

  • .ک.

استاد بهمون پیام داده آزمونتون رو میخوام تو سایت quiz24.ir بگیرم

ما هم سپیداروی نشسته بودیم که "الان یه طوری میترکونیم!!!"

صدرا تمام صفحات کتاب رو تو دستش گرفته بود :| که خودمم نمیدونم چطوری میشه همه صفحاتو تو یه دست جا داد ولی صدرا است دیگر... :)

خلاصه ما هم شنگول پنگول رفتیم تو سایت دیدیم زده 30 دقیقه زمان امتحان ما هم با چهره ای پوکر نشستیم به استاد میگیم +"الوووووووووووو؟"

+"پدسگ خدا بزنه به کمرت آخه ما چطوری تو 30 دقیقه ای بنویسیم؟" استاد هم با فیسی خسته با مظنون"چه زری زدی؟ :/" توی چت بهمون گفت:"سوالا عین آب خوردنه😐"

(البته قیافشو ندیدیم!!!). ما هم که خوشحال و شاد و خندان یه طوری که توی دلمون یخ انداختن رفتیم سر جلسه :)

بعد سوالا که اومدن دیدیم چه سوالای چرتی داریم! بعد خواستیم حل کنیم یهو دیدیم روی سوالو اشتباه خوندیم!!! بعد خواستیم دوباره بخونیم دیدیم دوباره روی سوال عوض شده :/

یکم بعد متوجه شدیم سوالا هرکدوم زمان دارن!! :|

هرکدوم 30 ثانیه ای وقت داشتن!!!!

یعنی خودمون ریختیم پشمامون موند.😨🥵

با کلی استرت سوالارو زدیم بعد من وسط امتحان به صدرا نگاه کردم دیدم صدرا چشماش شده اندازه توپ بسکتبال ;/

داره کل کتابا رو بررسی میکنه تا یه جواب مضخرف بگیره!!!(همیشه لحضه آخر یادش میوفته نخونده :/)

سوالات هم به زور زدیم یکمم خسته شدیم بعد دیدم فقط 14 دقیقه شده زمان امتحان!!! ://///////

تو کل چت میشد مظنون"ایشالله وقتی اسهالی عطسه کنی" رو دید

آخرش هم معلوم شد امتحان آزمایشی بوده😑

الان هم حال خوشی ندارم.

  • .ک.

طبق معمول با داداشم صدرا تو مدرسه بودیم

بهمون گفتن امتحان داریم از اون جامع هاش!

منم دوتا رفیق داشتم خیلی باحال بودن😎

یکیش اسمش آراز بود اون یکی هم آروین(اسماشون به سنشون نمیخوره اصلا)😆

آقا پیشنهاد دادن تقلب کنیم

آخه چهارنفر ته کلاس ما بودیم:))

  • .ک.

من کسرا هستم
هرازگاهی در این وبلاگ پست قرار میدهم :)

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان